|بر بال اندیشه|

سلام خوش آمدید

بعد اجتماعی زندگانی امام حسین علیه السلام

جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۲۵ ق.ظ

http://s5.picofile.com/file/8151440418/gnvrevso.jpg

براى آن که حیات مادّى انسان حفظ شود و ادامه یابد، خداوند متعال غرایزى را در نهاد آدمى قرار داد. امّا چنانکه حیات انسان منحصر به عالم مادّى نمى ‏شود، میل‏ هاى او نیز در غرایز و کشش ‏هاى مادّى خلاصه نمى‏ گردد و کشش‏ هاى دیگرى در او وجود دارد که بر اساس توجّه به خود و تأمین احتیاجات و منافع فردى نیست، بلکه در افقى برتر قرار دارد؛ از قبیل دوستى و محبّت نسبت به هم نوعان، ایثار و فداکارى در راه دیگران و مهر و عطوفت و مانند آن. از این نوع گرایش‏ها که توجّه انسان را به طور آگاهانه از محور «خود» خارج و به سمت غیر معطوف مى ‏گرداند، به «عاطفه انسانى» تعبیر مى ‏شود. این استعداد که موهبتى الهى است، از جمله امتیازات عالم انسانى، و در اصل، پرتوى از بُعد الهى و ملکوتى انسان است.

هر چه انسان از نظر روحى و معنوى برتر باشد، این کشش‏ هاى انسانى در او فعّال‏ تر خواهد بود. «شهید مطهّرى» (ره) در این باره مى‏ فرماید: وقتى که روح بزرگ شد، جسم و تن چاره ‏اى ندارد جز آنکه به دنبال روح بیاید، به زحمت بیفتد و ناراحت شود. امّا روح کوچک، به‏ دنبال لقمه براى بدن مى‏ رود، اگرچه از راه دریوزگى و تملّق و چاپلوسى باشد ... اساساً روح که بزرگ شد، تن به زحمت مى ‏افتد؛ و روح که کوچک شد، تن آسایش پیدا مى‏ کند. «متنبّى» شاعر معروف عرب شعر خوبى دارد، مى‏ گوید:

          وَ اذا کانَتِ النُّفُوسُ کِباراً             تَعِبَتْ فى‏ مُرادِهَا الْاجْسامُ

روح وقتى بزرگ بود، انسان خود گرسنگى تحمّل مى‏ کند و غذایش را به نیازمند مى‏ بخشد؛ چنانکه اهل بیت علیهم السلام چنین کردند. و قرآن کریم در وصف آنان فرمود: «و یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ اسیراً ...»

و براى نجات بشریت از تباهى ‏ها و ستم جبّاران جانش را فدا مى ‏کند و آرزو مى‏ کند در راه هدف‏ هاى الهى و هدف‏ هاى بزرگ خودش کشته شود.

استعداد عاطفى در انسان، با تضعیف خودخواهى و سوق دادن انسان به سوى کمالات موجب رشد فضایل در انسان مى‏ شود. این فضایل، شامل کلیه کمالاتى است که براساس دیگر خواهى در انسان به وجود مى‏ آید، از قبیل محبّت و دوستى، ایثار و فداکارى، عفو و گذشت، بذل و بخشش، تعاون و همکارى و به‏ طور کلّى تقدّم غیر بر خود.

انبیاء و اولیاى الهى از این نظر برترین انسان‏هاى عصر خویش بوده‏ اند و اساساً یکى از عوامل موفّقیت آنان در پیشبرد اهداف الهى خودشان، برخوردارى از عاطفه انسانى قوىّ بوده است.

در تعالیم اسلام خدمت به مردم و توجّه به اخلاق اجتماعى به‏ عنوان عواملى که در تعالى و تکامل روحى انسان نقش ایفا مى‏ کند تلقّى شده است و تفکیک بُعد اجتماعى اسلام از بُعد روحانى و نفسانى آن ممکن نیست. از این رو رعایت آداب زندگى و ایثار و فداکارى براى خلق خدا از ویژگى‏هاى یک مسلمان واقعى و از وسایل تعالى و تزکیه روح انسان و جامعه اسلامى شمرده مى‏ شود. به عبارت دیگر اخلاق اجتماعى اسلام، داراى دو بُعد است: بُعد معنوى و بُعد اجتماعى؛ مثلًا وقتى یک مسلمان به دیگران احترام مى‏ گذارد دو کار هم زمان انجام مى ‏پذیرد، ضمن احترام به دیگران که در تأمین سلامت اجتماع مؤثر است روح خود را نیز از کبر و غرور صیقل مى ‏دهد.

مطلب دیگر اینکه رعایت اخلاق اجتماعى اسلام و داشتن عاطفه قوىّ، موجب محبوبیّت شخص بین مردم خواهد شد.

امام حسین علیه السلام از نظر عاطفى و رعایت اخلاق اجتماعى اسلام از برجسته ‏ترین افراد روزگار بود. به همین جهت، مورد توجّه مسلمانان قرار داشت. و این خصلت در ارتقاء شخصیت اجتماعى حضرت علیه السلام مؤثر بوده و به نحوى، در پیدایش قیام آن حضرت و در برآیند قیام، نقش ایفاء کرده است.

در مورد فضایل روحى امام علیه السلام مطالبى ذکر شد و برخى از خصوصیات شخصى آن حضرت علیه السلام که به نحوى در پیدایش نهضت عاشورا مؤثر بوده‏ اند بررسى گردید. اینک در راستاى همان هدف، برخى از «ویژگى‏ هاى اخلاقى» آن بزرگوار را که با مردم و اجتماع بشرى ارتباط مستقیم داشت، مورد بررسى قرار مى ‏دهیم.

سخاوت و دستگیرى از نیازمندان‏

سخاوت، ضدّ بخل و از ثمرات زهد و بى‏اعتنایى به دنیا است که از مشهورترین صفات پیغمبران خدا و اوصیاء و اولیاء و از صفات پسندیده است. بالاترین مراتب سخاوت، ایثار است که عبارت است از بخشش با وجود احتیاج که مورد ستایش خداى کریم است: «وَ یُؤثِرُونَ عَلى‏ انْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» جود و بخشش و توجّه به امور نیازمندان، علاوه بر اینکه روح انسان را تعالى مى ‏بخشد، سبب محبوبیت اجتماعى فرد نیز مى‏ گردد. «مَنْ جادَ سادَ» کسى که بخشنده بود سیادت و سرورى یافت و انسان‏هاى بخیل هرگز محبوبیت مردمى و جایگاه اجتماعى را به ‏همراه ندارند. با این مقدّمه کوتاه، به نمونه‏ هایى از جود و سخاى امام حسین علیه السلام اشاره مى‏ کنیم.

از ویژگى‏ هاى سرور آزادگان، حسین بن على علیه السلام سخاوتمندى و بخشندگى بود. او پناهگاه فقرا، محرومین و نیازمندان بود. و کسانى که بر او وارد مى‏ شدند از عنایات و بخشش ‏هایش بهره‏ مند بودند و کسى از پیشگاه آن حضرت علیه السلام محروم بازنمى‏ گشت.

«ابن عساکر» مى‏ نویسد:

سائلى کوچه‏ هاى مدینه را مى‏ گشت تا به در خانه حسین بن على علیه السلام رسید. در زد و این اشعار را خواند:

          لَمْ یَخُبْ الْیَومُ مَن رَجاک و مَنْ             حَرَّکَ مِنْ خَلفِ بابِکَ الحَلقة

             وَ انْتَ جُودٌ وَ انْتَ مَعْدَنه             ابُوکَ مَنْ کانَ قاتَلَ الْفَسقة

حسین علیه السلام مشغول نماز بود، نمازش را کوتاه کرد و متوجّه اعرابى شد و نشانه ‏هاى فقر و بیچارگى را در او مشاهده کرد. برگشت به اندرون و قنبر را صدا زد و فرمود: چقدر از مخارج ما نزد تو باقى مانده است؟ قنبر گفت: دویست درهم که بنا بود بین اهل بیت شما تقسیم کنم امام علیه السلام فرمود: آنها را بیاور، کسى بر ما وارد شده است که به آن پول اولى‏ و شایسته‏ تر است آنگاه همه دویست درهم را به اعرابى بخشید و به او فرمود: از اینکه کم است عذر مى ‏خواهم!

اعرابى در حالى که از فضل امام حسین علیه السلام بهره ‏مند شده بود، ضمن اشعارى بزرگى و عظمت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را ستایش کرد. و آنگاه که «اسامة بن زید» در بستر بیمارى بود، امام حسین علیه السلام او را عیادت کرد. او با دیدن حضرت علیه السلام گریه کرد. امام علیه السلام از علّت گریه وى پرسید. عرض کرد شصت هزار درهم مدیونم، مى ‏ترسم مرگم فرا رسد و ذمّه ‏ام مشغول بماند. امام علیه السلام فرمود: من همه آن را قبل از مرگ شما ادا مى‏ کنم و برحسب وعده پرداخت نمود.

«خوارزمى» نیز حکایتى نقل مى ‏کند که به خوبى سخاوت و بزرگوارى امام حسین علیه السلام را نشان مى ‏دهد. او مى‏ نویسد:

عربى نزد حسین بن على علیه السلام آمد و عرض کرد: اى پسر پیامبر! یک دیه کامله را ضمانت کرده ‏ام‏ و از اداى آن عاجز شده ‏ام؛ با خود گفتم شایسته است از یک شخصیت کریم‏ النفس حاجت خود را طلب کنم و کریم ‏تر از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نیافتم، لذا خدمت شما رسیدم.

امام حسین علیه السلام فرمود: اى برادر عرب! سه چیز از تو مى ‏پرسم، اگر به یکى از آنها پاسخ دادى یک سوم و اگر به دو تاى آنها جواب دادى دو سوم و اگر همه آنها را پاسخ دادى همه بدهى تو را پرداخت مى ‏نمایم.

اعرابى گفت: آیا کسى مانند تو که از اهل علم و شرف هستید از امثال من سؤال کند؟!

حضرت علیه السلام پاسخ داد: از جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مى ‏فرمود: نیکى و احسان به اندازه معرفت و شناخت [باید باشد.]

اعرابى گفت: از آنچه مى‏ خواهى بپرس؛ اگر دانستم مى‏ گویم و الّا از شما یاد مى ‏گیرم.

امام حسین علیه السلام پرسید: بهترین اعمال کدامند؟ گفت: ایمان به خدا. حضرت پرسید: وسیله نجات از مهلکه چیست؟ گفت: اعتماد به خداى متعال. امام علیه السلام پرسید: چه چیزى موجب زینت شخص است؟ گفت: علمى که همراه حلم و بردبارى باشد. امام علیه السلام فرمود: اگر آن نبود چه؟ گفت: مالى که با مروّت و جوانمردى باشد. امام حسین علیه السلام فرمود: اگر آن نبود چه؟ او گفت: فقرى که مقرون به صبر باشد. امام علیه السلام پرسید: اگر آن نبود چه؟ گفت: صاعقه و بلایى که از آسمان فرود آید و آن شخص را نابود سازد.

امام حسین علیه السلام خندید و کیسه ‏اى به او داد که هزار دینار داخل آن بود. و انگشتر خود که نگین قیمتى داشت و دویست درهم مى‏ ارزید، به وى عطا کرد و فرمود: کیسه را به طلبکاران بده و انگشتر را در معاش خود مصرف کن.

اعرابى کیسه و انگشتر را گرفت و گفت: «اللَّه اعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَل رسالَتَهُ»؛ خدا آگاه‏تر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد. همچنین حسن بصرى در این باره مى ‏گوید: حسین ‏بن ‏على علیه السلام بزرگوارى زاهد، با ورع، صالح، خیرخواه و خوش اخلاق بود. روزى با عده ‏اى از یارانش به باغش رفتند. در این باغ غلامى به نام «صافى» کار مى‏ کرد. وقتى نزدیک باغ شدند،

امام علیه السلام دید غلام نشسته و مشغول غذا خوردن است. امام حسین علیه السلام تأملى کرد و از دور ناظر اعمال او بود. دید وى یک قرص نان برمى‏ دارد، نصف آن را به سگ مى‏ دهد و نصفش را خودش مى‏ خورد، و بعد از اینکه از خوردن غذا فارغ شد با این کلمات شکر و ثناى خدا گفت: «الحمد لله رب العالمین اللهم اغفر لى، و اغفر سیّدى و بارِک له کما بارکتَ على ابَوَیه برحمتک یا ارحم الراحمین.» در این هنگام امام علیه السلام بدون خبر وارد باغ شد. غلام گفت: آقاى من و آقاى مؤمنین مرا ببخش، من شما را ندیدم. امام حسین علیه السلام فرمود: تو مرا ببخش اى غلام که بدون اذن تو به باغ تو داخل شدم. غلام گفت: این کلام از بزرگوارى شما و تواضع شما نشأت گرفته است. آنگاه امام علیه السلام از فلسفه نان دادن او به سگ پرسید. غلام گفت: مولاى من این سگ هنگام غذا خوردن به من نگاه مى‏ کرد و من از او خجالت مى ‏کشیدم که نان را تنهایى بخورم علاوه بر این، آن سگ مزرعه شماست که بستان و باغ شما را حراست مى ‏کند و من هم غلام شمایم روزى شما را با هم مى‏ خوریم. امام حسین علیه السلام از این جمله متأثر شد و گریست و فرمود تو را در راه خدا آزاد کردم و دو هزار دینار به تو بخشیدم.

غلام‏ گفت: اگر مرا آزاد کنى، باز خدمتگزارى شما را رها نمى‏ کنم و از بُستان شما جاى دیگر نمى ‏روم.

امام علیه السلام فرمود: باغ را به تو بخشیدم و ما اینک میهمان تو هستیم! جود و سخاى امام حسین علیه السلام همانند والدین گرامیش مورد ستایش خداى متعال قرار گرفت. «شیخ طوسى» مى‏ فرماید: چنانکه خاصّه و عامّه روایت کرده‏ اند، آیه شریفه «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ اسیراً انَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» درباره على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل گردیده است. آنگاه که سه شب افطار خویش را به مسکین، فقیر و اسیر ایثار کردند و خود گرسنگى را تحمّل نمودند.

احسان سیدالشهداء علیه السلام در جریان نهضت عاشورا در حدّ اعلى به منصه ظهور رسید. یکى از آن موارد جایى است که سپاه تشنه حرّ بن یزید ریاحى با سپاه امام حسین علیه السلام روبرو گشت.

«شیخ مفید» در این باره مى‏ گوید:

آن روز هوا بى‏اندازه گرم بود، یاران اباعبدالله علیه السلام همگى عمامه بر سر نهاده و شمشیر بر کمر بسته آماده فرمان بودند. امام حسین علیه السلام به یاران خود فرمود:

لشکریان و اسبان حرّ را آب بدهید. یاران وفادار حسب‏ الامر کاسه ‏ها و طاس‏ها را از آب پر مى‏ کردند و در برابر اسبان مى ‏بردند ... بدین ترتیب همه افراد و حیوانات به دست سپاهیان حضرت علیه السلام سیراب شدند!

در کتب تاریخى حکایت‏هاى فراوانى از بخشش و گذشت سرور آزادگان حسین بن على علیه السلام نقل شده است که این موارد را به عنوان نمونه متذکّر شدیم.

این روحیه و منش، علاوه بر اینکه نشان دهنده سلامت روحى و تعالى شخصیت امام حسین علیه السلام است شخصیت اجتماعى آن حضرت علیه السلام را نیز بیانگر است.

ایثار و فداکارى‏

یکى از تحوّلاتى که به برکت اسلام و در پرتو احکام نورانى قرآن و سیره پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله در مردم پدید آمد تحوّل در ارزش‏ها بود. مردمى که تمام ارزش نزد آنها نژاد و قبیله و ثروت بود حاضر شدند براى دفاع از مکتب، جان و مال و ثروت خویش را فدا کنند. و گاهى پدر و پسر هر دو در جبهه حضور پیدا مى‏ کردند و اگر امکان شرکت براى هر دو نبود بین آنان براى شرکت در جهاد اختلاف پیش مى‏ آمد که براى حلّ مشکل از قرعه استفاده مى ‏کردند، چنانکه در جنگ احد پدر «خثیمه» آمد و به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: «تأسف مى‏ خورم که توفیق حضور در جنگ بدر را نیافتم، قرعه به نام پسرم افتاد و او به فیض شهادت نایل شد ... یا رسول ‏الله! از خداوند براى من شهادت در راه خدا را طلب کنید.»

همچنین در پرتو تعالیم الهى، مردمى که تمام همّتشان تأمین نیازهاى حیوانى بود به جایى از معنویت رسیدند که بستر شهادت را بر حجله عروسى ترجیح دادند و دیگران را در بهره بردن از امکانات مادّى بر خود مقّدم داشتند در حالى که خود نیازمند آنها بودند؛ «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ انْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة» این روحیه، در اثر انحرافات فکرى و فرهنگى که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در دوران حکّام غاصب مخصوصاً عثمان و معاویه تا سال 61 هجرى پدید آمده بود، به کلّى دگرگون شد؛ و بار دیگر دیدگاه‏هاى مادّى جایگزین ارزش‏هاى معنوى گشته بود. مردم مسلمان به تباهى کشیده شدن جامعه دینى را مى ‏دیدند ولى حاضر نبودند از دنیاى دون دست کشیده و در راه خدا فداکارى نمایند.

سرور آزادگان جهان حسین بن على علیه السلام در این مقطع وارد صحنه شد و بار دیگر با ایثار و فداکارى خویش، غیرت دینى مسلمانان را تحریک نموده و با آنچه در توان داشت به میدان مبارزه با کفر و نفاق برخاست. ایشان با این حرکت درس از خودگذشتگى به انسان‏ها آموخت و فرمود: این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله است که خطاب به مردم فرمود: اگر پادشاه ستمگرى دیدید که حرام الهى را حلال مى ‏شمارد و عهد خدا را شکسته است و با سنت پیامبرش مخالفت مى‏ کند و در بین بندگان خدا به گناه حکمرانى مى ‏نماید بر خدا است که او را بر جایگاهى که شایسته اوست داخل کند. آگاه باشید! آنها (بنى‏ امیّه) اطاعت شیطان را به‏جاى اطاعت خدا برگزیده ‏اند و فساد را ترویج و حدود الهى را ترک گفته‏اند ... و من شایسته‏ ترین فرد هستم که باید این وضع را دگرگون سازم.

و براى تحقق این هدف نهضت خود را شروع کرد و در این راه براى هرگونه ایثار آمادگى داشت و لذا هنگامى که به قصد کوفه از مکّه خارج مى ‏شد فرمود: مَنْ کانَ فینا باذِلًا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى‏ لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ فَانّى‏ راحِلٌ مُصبحاً انْ‏شاء اللّه تعالى.

هر کس مى ‏خواهد (در راه خدا) جانش را بدهد و مشتاق لقاء خداست پس باید کوچ کند که ‏من صبح فردا حرکت خواهم کرد. ان شاءاللَّه تعالى‏ و در نامه ‏اى خطاب به بنى هاشم نوشت: کسى که به من ملحق شود به شهادت مى ‏رسد و کسى که تخلّف کند پیروز و سعادتمند نخواهد بود.

حضرت با آگاهى از مشکلات و تنگناهاى موجود، همراه خانواده و اصحابش به طرف عراق حرکت کرد؛ حتّى زمانى که متوجّه شد مردم کوفه به عهد خود وفا نکرده ‏اند و سفیرش، حضرت مسلم علیه السلام نیز به شهادت رسیده است، بدون کوچک‏ترین تردید، به حرکت خود ادامه داد و در روز عاشورا آن حماسه بزرگ را آفرید و عزیزانش را یکى پس از دیگرى به مسلخ عشق فرستاد و در پایان، خودش نیز به میدان مبارزه شتافت و بزرگ‏ترین ایثار و فداکارى تاریخ را با این نهضت ورق زد.

«ابن عساکر» مى‏ نویسد: «حسین بن على علیه السلام در کربلا شاهد کشته شدن شانزده نفر از اهل‏بیتش بود.

ایثار امام حسین علیه السلام غیرت دینى و روحیه ایثار و فداکارى را در مسلمانانِ بیدار و آزاده زنده کرد و حرکت جابرانه امویان را دچار اضطراب نمود. بدون تردید، این روحیه ایثار و گذشت که در نفس بلند امام حسین علیه السلام وجود داشت، یکى از زمینه‏ هاى تحقق نهضت عاشورا است.

تواضع و فروتنى‏

تواضع به معناى «فرو دانستن خویش و تعظیم دیگران»، از صفات پسندیده است که از تعالى و بزرگى روح نشأت مى ‏گیرد و مایه شرف و مکانت اجتماعى فرد مى‏ گردد.

تواضع صفتى است که خداوند متعال بهترین خلق خود، یعنى حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به آن امر فرمود: «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنْ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنین.»

فروتنى از معرفت، خداشناسى و توحید و علم و حکمت نشأت مى‏ گیرد و تکبّر بشر ناشى از جهل و نادانى و غفلت اوست. انبیا و ائمه علیهم السلام از آن جهت که سرچشمه عرفان و علم و معرفت هستند از متواضع‏ ترین افراد مى‏ باشند و امام حسین علیه السلام نیز به همین دلیل مظهر تواضع و فروتنى، و در مقابل بندگان شایسته خداى تعالى خاکسار بود.

براى اثبات این مطلب نمونه‏ هاى از تواضع آن حضرت علیه السلام را ذکر مى‏ کنیم:

حسین بن على علیه السلام با فقرا و درویشان مى‏ نشست و با آنان به گفت و گو مى‏ پرداخت؛ و این جمله شریفه را تکرار مى ‏کرد: «انَّ اللَّه لا یُحِبُّ الْمُتَکَبِّرینَ» همانا خدا متکبّران را دوست ندارد. روزى به جمعى از کودکان گذر مى ‏کرد که در کنار سفره‏اى در حال خوردن نان بودند و از امام علیه السلام تقاضا کردند از غذاى آنان میل فرماید.

امام علیه السلام دعوت آنان را اجابت نمود. سپس آنها را به منزل خویش برد و طعام و لباس به آنان عنایت کرد و فرمود: اینها از من سخى ‏تر هستند؛ زیرا همه موجودى خود را به من بذل کردند و اما من بخشى از آنچه داشتم به ایشان دادم.

«ابن شهرآشوب» مى ‏نویسد: امام حسین علیه السلام از کوچه‏ اى عبور مى‏ کرد عدّه‏ اى از مساکین و درویشان را دید که دور هم نشسته و غذا مى‏ خورند. وقتى امام علیه السلام را دیدند از او دعوت کردند. حضرت علیه السلام با کمال تواضع در میان آنها نشست و از اینکه نمى ‏توانست از غذاى آنها بخورد عذرخواهى نمود و از آنان‏ دعوت کرد به منزلش بروند. وقتى آنان به خانه امام علیه السلام آمدند با مهربانى از آنان پذیرایى کرد و به هر یکى از آنها جامه و چند درهم عنایت فرمود. امام حسین علیه السلام مورد احترام وافر مردم مسلمان بود؛ زیرا همیشه پیاده به حجّ مى ‏رفت و خود را عبد خدا مى ‏دانست. با مردم زندگى مى‏ کرد، با فقرا معاشرت مى ‏نمود و به همین جهت کسانى که امام حسین علیه السلام را مى‏ شناختند از صمیم دل به او احترام مى ‏گذاشتند.

اساساً انبیاء و ائمه علیهم السلام به دلیل همین خصلت‏هاى انسانى، در طول تاریخ مراد و محبوب و معشوق انسان‏هاى وارسته و آزاده قرار گرفتند؛ برخلاف احترام مردم به سلاطین و قدرتمندان که احترام به آنها صورى و ظاهرى، و تنها به خاطر دبدبه و کبکبه ظاهرى آنها بوده است.

در روز عاشورا نیز امام حسین علیه السلام حرکت فوق ‏العاده ‏اى انجام داد که از قلب رئوف و از روح بلند و متواضعش نشأت مى ‏یافت و آن این بود که وقتى بالاى سر غلامش رسید او در لحظات آخر جان دادن بود؛ غلام آنگاه که امام علیه السلام را بالاى سر خود دید لبخند زد.

          گر طبیبانه بیایى به سر بالینم             به دو عالم ندهم لذّت بیمارى را

امام حسین علیه السلام خم شد و صورتش را روى صورت غلام قرار داد؛ همانطور که نسبت به على اکبرش اظهار محبّت کرده بود.

صداقت و صراحت‏

از خصلت‏هایى که مرضىّ خداى متعال و بندگان شرافتمند و آزاده اوست، صداقت و صراحت در بیان و عمل مى ‏باشد. معاشرت و زندگى با صادقین برکات مادّى و معنوى را به دنبال دارد؛ لذا خداوند تعالى‏ مؤمنان را به تقوا و همراهى با صادقین امر فرموده است:

 «یا ایُّهَا الّذینَ امَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ‏ الصَّادقین»  یعنى باکسانى باشید که در گفتار و رفتار، راستى و درستى را پیشه خود ساخته‏اند و از نیرنگ و خدعه و دروغ به دورند.

و صادقین را در سوره بقره چنین معرّفى کرد:

...بلکه نیکى (و نیکوکار) کسى است که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب (آسمانى) و پیامبران ایمان آورده و مال (خود) را، با همه علاقه ‏اى که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مى‏ کند؛ نماز را بر پا مى‏ دارد و زکات را مى ‏پردازد و کسانى که به عهد خود وفا مى‏ کنند؛ و در برابر محرومیت‏ ها و بیمارى‏ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مى ‏دهند. اینها هستند که راست مى‏ گویند و اینها پرهیزگاران هستند.

مصداق اتمّ و اکمل صادقان، آل محمد صلی الله علیه و آله مى ‏باشند؛ چنان‏که امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» فرمودند: «مراد از صادقین، محمّد صلی الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام هستند.»

و از صفات سرور آزادگان جهان حسین بن على علیه السلام این بود که در طول حیات خویش همواره از صراحت لهجه و صداقت در گفتار و رفتار برخوردار بود و هرگز خدعه و نیرنگ و دروغ در زندگى آن حضرت علیه السلام وجود نداشت. و در توصیف راستى فرمود: «الصِّدْقُ عِزٌّ وَالْکِذْبُ عَجْزٌ» راستى مایه عزّت و دروغ مایه ذلّت است.

به همین جهت، هنگامى که «ولید» حاکم مدینه شبانه ایشان را دعوت کرد و مرگ معاویه را به او خبر داد و از او براى یزید بن معاویه طلب بیعت کرد؛ حضرت علیه السلام در نهایت صداقت و صراحت فرمود: یا امیر! انّا اهلُ بیتِ النُّبُوةِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِکَةِ، وَ مَهْبَطُ الرَّحْمَةِ، بِنا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنا خَتَم، و یزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ خَمْرِ، قاتِلُ نَفْسٍ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ فَمِثْلى‏ لا یُبایِعُ مِثْلَهُ.

همچنین برخورد صادقانه امام حسین علیه السلام با جریان خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام و منصرف شدن مردم کوفه از همکارى با امام علیه السلام از این قبیل است. چنان‏که روشن است قضیه شهادت مسلم علیه السلام سفیر امام علیه السلام و خبر بى‏ وفایى مردم کوفه، مطلب بسیار ناگوارى براى قافله کربلا بود. امّا امام حسین علیه السلام در نهایت صراحت و صداقت مطلب را با اطرافیان خود در میان گذاشت و فرمود: قَدْ اتانا خَبَرٌ فَظیعٌ: قُتِل مُسْلِمُ بن عقیلُ و هانى‏ء بن عُروة و عبدالله بن یَقْطُر، وَ قَدْ خَذَلَنا شیعَتُنا فَمَنْ احَبَّ مِنْکُمُ الْانصِرافَ فَلْیَنْصَرْف، لیس علیه زمام...

خبر ناگوار شهادت مسلم و هانى و عبدالله به ما رسید و معلوم شد شیعیان ما، ما را رها کرده ‏اند، پس هر یک از شما که مى‏ خواهد برگردد بازگردد، بر او هیچ مانعى نیست.

«شیخ مفید» (ره) در این باره مى‏فرماید:

حسین علیه السلام شایسته نمى‏ دید اصحابش را بدون اطّلاع از چنین حادثه‏اى به چنگال دشمن بیندازد.

لذا اخبار کوفه را بدون کم و زیاد به آنان منتقل نمود. نمونه دیگر از صراحت و صداقت امام حسین علیه السلام، سخنرانى شب عاشوراى اوست که به اصحابش حوادث روز عاشورا را بیان کرد و خبر شهادت همه آنها را اطّلاع داده و از آنها خواست شبانه خیمه ‏ها و قافله را ترک کنند؛ امّا هیچ یک از ایشان حاضر به ترک صحنه نشدند.

حلم و بردبارى‏

حلم عبارت است از اطمینان نفس به نحوى که قوّه غضبیه به آسانى آن را تحریک نکند و مشکلات روزگار او را از پا در نیاورد.

انبیاء و ائمه علیهم السلام از این نظر سرآمد بشریت بودند. آن بزرگواران در رفتار خود با مردم، نرم‏خو، ملایم و گشاده‏ رو بودند. و در برابر تندى‏ها و ناملایمات روزگار و بى ‏نزاکتى مردم تحمّل داشتند. نرمش عظیم و تحمّل قهرمانانه آنان موجب مى‏ گشت که بسیارى از گمراهان به راه راست هدایت شوند؛ چنانکه قرآن کریم موفقیّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را بر این اصل مبتنى مى‏ داند و مى ‏فرماید: فَبما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ.

به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى‏ شدند.

یکى از صفات بارز امام حسین علیه السلام (که مورد اتفاق راویان است) این بود که با کمال بردبارى با افراد خطاکار برخورد مى ‏کرد و گاهى به این‏گونه افراد احسان نیز مى ‏نمود، تا اینکه ادب شوند. چنانکه وقتى حضرت علیه السلام تصمیم داشت با یکى از غلامانش که تخلّف کرده بود برخورد نماید، او گفت: اى مولاى من! خداى تعالى فروبرندگان خشم را ستایش مى‏ کند و مى ‏فرماید: وَالْکاظِمینَ الْغَیظِ.

امام علیه السلام فرمود: او را رها کنید من خشم خود را فرو بردم. سپس غلام گفت: وَالْعافینَ عَنِ النَّاسِ. حضرت علیه السلام فرمود: همانا من تو را عفو نمودم. و غلام با قرائت «وَاللَّه یُحِبُّ الُمحْسِنینَ» نیکى و احسان از امام علیه السلام استدعا کرد. حضرت فرمود: «انْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّه ... و لَکَ ضِعْفُ ما کُنتُ اعْطیکَ» تو براى رضاى خدا آزادى و براى تو است دو برابر آنچه به تو دادم.

برخورد کریمانه امام حسین علیه السلام با سپاه «حُرّ» که براى متوقّف ساختن او بسیج شده بودند نمونه دیگرى از حلم و بردبارى حضرت علیه السلام است. حتى موقعى که نامه «ابن زیاد» مبنى بر سخت‏گیرى نسبت به قافله کربلا به حرّ رسید. «زهیر بن قین» به امام علیه السلام عرض کرد: به خدا سوگند، آن سپاهى که پس از اینها بیایند بسى بیشتر باشند؛ اجازه بده تا هم اکنون با این گروه نبرد کنیم. آن حضرت علیه السلام فرمود: من آغازگر جنگ نخواهم بود.

در روز عاشورا قبل از آغاز جنگ، شمر جسارتى کرد. «مسلم بن عوسجه» خواست آن ملعون را به درک واصل کند امّا حضرت اجازه نداد؛ زیرا نمى ‏خواست شروع کننده جنگ باشد و خشم خود را فرو برد. حضرت در برابر هجوم بلاها و گرفتارى‏ها، بردبار بود و هرگز کلامى که بیانگر عدم رضایت او از وضعیتى که پیش آمده، صادر نشد.

این ویژگى اخلاقى امام حسین علیه السلام در محبوبیت او در بین مردم و ساختن شخصیت اجتماعى آن حضرت علیه السلام مؤثر بوده است.

غیرت دینى یا خشم مقدّس‏

آنچه از عفو و گذشت و حلم و بردبارى سیّدالشهدا علیه السلام بیان شد، مربوط به امور شخصى آن بزرگوار و براى تربیت افراد انجام پذیرفته است؛ امّا نسبت به ضایع شدن حقوق الهى و حقوق مسلمانان هرگز مدارا و حلم را روا نمى ‏دانستند و نهضت خونین حسینى برجسته‏ترین جلوه غیرت دینى «خشم مقدّس» است، چه اینکه این امر راز عظمت مسلمانان و بقاى اسلام مى ‏باشد.

چنانکه پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و اصحابش از طرف خداى تعالى به این صفت معرّفى شده‏ اند: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ.

محمّد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سخت گیر و در میان خود رحیم و مهربانند. چنانکه خداى متعال که ارحم الراحمین است در مورد کسانى که کافرند و یا هتّاکى را به اوج مى‏ رسانند، اشَدُّ الْمُعاقبین است.

امام حسین علیه السلام در قول و عمل بیان کرد که «دین اسلام» گوهر بى ‏همتایى است که اگر به خطر افتد جان و مال را باید فدایش کرد و در این راه از هیچ کوششى دریغ ننمود و با احدى سازش نکرد، زیرا انسانیت انسان در پرتو دین تحقق مى ‏یابد و انسان بى دین از چهارپایان پست‏تر است. «انْ هُمْ الّا کَالْانْعامِ بَلْ هُمْ اضَلّ سَبیلًا»

براى سرور آزادگان جهان حسین بن على علیه السلام تعطیلى حدود الهى بقدرى سنگین بود که فرمود:

آیا نمى‏ بینید به حق عمل نمى‏ شود و از باطل اجتناب نمى‏ گردد؟ در چنین محیطى انسان مؤمن مرگ را بر زندگى ترجیح مى ‏دهد.

زبان حال حضرت علیه السلام این بود: اگر دین جدّم رسول الله صلی الله علیه و آله باقى نمى ‏مانَد مگر با کشته شدن من، پس اى شمشیرها مرا دریابید. وجود غیرت دینى و «خشم مقدس» در ابا عبدالله الحسین علیه السلام یکى دیگر از عوامل و زمینه ‏هاى شخصیتى قیام عاشورا است.

ظلم ستیزى و دفاع از مظلومان‏

یکى از خصوصیات اولیاى خدا، مقاومت آنان در مقابل ستمگران و جنایتکاران فاسد است، و مبارزه با جبّاران، یکى از سیاست‏ هاى اصولى آنان به شمار مى‏ رود. این عهدى است که خداى تعالى از بندگان صالح خود گرفته است؛ چنان‏که على علیه السلام در هنگام قبول خلافت اسلامى فرمود:

...اگر نبود عهد و مسؤولیتى که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شکم ‏خوارى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها مى ‏ساختم و از آن صرف ‏نظر مى‏ نمودم.

حسین بن على علیه السلام از این جهت سرآمد اولیاى الهى است. او براى سرکوب بنى ‏امیّه و ستیزه با ظلم و فساد آنان، با تمام هستى به مبارزه برخاست و در این راه، جان خود و عزیزانش را فدا کرد. او در یکى از بیانات خویش فرمود:

این قوم (بنى امیّه) اطاعت شیطان را به جاى اطاعت و بندگى خدا برگزیده‏ اند و در زمین فساد را ترویج و حدود الهى را تعطیل نموده‏ اند.شراب مى‏ نوشند و در اموال فقرا و مساکین تصرّف مى‏ کنند. و من شایسته ‏ترین فرد براى نصرت و یارى دین خدا و جهاد در راه او مى‏ باشم.

در بیانى دیگر پس از تبیین وضعیّت اسف‏بار جامعه اسلامى فرمود: فَانّى‏ لا ارَى الْمَوْتَ الَّا السَّعادَة وَالْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمینَ الَّا بَرَما.

پس (در چنین محیطى) من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز تباهى نمى ‏بینم. و بیعت با یزید را از آن جهت که فردى ستمگر و متجاهر به فسق بود امرى محال دانست.

همچنین در نامه‏ اى که به معاویه نوشتند با ذکر جنایات وى در حقّ مسلمانان، عدم لیاقت او را براى خلافت اعلام و اعلان نمودند.

در نامه خود به مردم کوفه نیز نوشت: فَلَعْمرى‏ مَا الْامامُ الَّا الْحاکِمُ بِالْکِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ... به جانم سوگند! امام کسى نیست جز آن که براساس کتاب خدا حکومت کند و اقامه کننده قسط و عدل باشد.

منبع: زمینه های قیام امام حسین علیه السلام، ج 2

نظرات (۱)

خیلی وبلاگ عالی و خوبی داری لذت بردم واقعا من هم البته یه وب دارم که متاسفانه کسی به من سر نمی زنه و تنهام دوست داری بیا نیامدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
|بر بال اندیشه|

» بـا قـرار دادن کـد لـوگـوی حمـایتی مـا در سایـت یـا وبـلاگ خود، ضمن یـاری در جهت گســترش عقــاید، زمیــنه آشنـایـی دیــگر کاربـران را بـا ایـن سایت فراهـم آوریـد.

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران